نشست بر لبان سرخم
گل لبخند یاد تو
من می بویم و لمس می کنم
آن گل های عنابی یاد تو
و در آن ساعت های ناتمام
دل آرا مینگرم یاد تو
( دل آرا شرکاء )
یثمشقش سا
ng Hvh a
ng Hvh
در این لحظه
نگاهم به نگاهت گره خورد
من میشناختم این نگاه دل آرا
با من بیا
با من برقص
با من تماشا کن
با من لحظه های جاودانه را
سیر کن
آخر من عاشقم
عاشق تو
( دل آرا شرکاء )
چه نفس گیر بود
آن مسابقه
میان عشق و عقل
گهی پیروز بود عشق
و گهی عقل
گهی می تاختند
هر دو با هم
بر من بیچاره عشق
هنوز دل آرا می نگرد
به آن مسابقه
نفس گیر و هیجان انگیز
میان عشق و عقل
( دل آرا شرکاء )
تو نشسته ای روبروی من
تو می نگری
در چشم دل آری من
من مغلوب توأم
در آغوش نگاه تو
غرق تمناست دلم
تو مرا باور کن
همه هوای توست
در سرم
( دل آرا شرکاء )
من چه عاشقانه
به تو دلبستم به رسم زمانه
می میرم برای آن لبخند دل آرا
و تبسم عاشقانه
تو را میبینم و باز سر می سپارم
به آن نگاه سرمستانه
تو در آتش اشتیاق منی
همسفرم بیا
و باز بنگر مرا
با یک لبخند عاشقانه
( دل آرا شرکاء )
به آن منظره فردا
می نگرم دل آرا
در آن تلئلو چمن زارها
می توان دریافت
آن زیبایی
زمردین آرزوها
( دل آرا شرکاء )
شاید باشد در آن بیراهه ها
دیدار من از آن عقاب ها
شاید که باشد رنگین
آن سکوت ژرف رویاها
با من باش
ای مونس و
همدم دل آرا
( دل آرا شرکاء )
امروز
لبخند دل آرای پیروزی
نقش بست بر لبانم
آن هنگام که دیدم
نگاه پر تمنای تو را
تو پَر میکشیدی
برای آن لبخند
دل آرای من
( دل آرا شرکاء )
آن شب دل آرا و عاشقانه
چه زیبا بود و لبریز از ترانه
آن دعوت زیبای تو
به شامی عاشقانه
بود بهانه ای
برای دیداری عاشقانه
در آن ثانیه های مدت صرف شام
چشمان تو بود برمن
چه تحسین برانگیز و عاشقانه
من احساس میکردم
تو را با تمام وجود
ای عشق رنگین از ترانه
( دل آرا شرکاء )