نشست بر لبان سرخم
گل لبخند یاد تو
من می بویم و لمس می کنم
آن گل های عنابی یاد تو
و در آن ساعت های ناتمام
دل آرا مینگرم یاد تو
( دل آرا شرکاء )
یثمشقش سا
ng Hvh a
ng Hvh
بتاب ای یار مهربان
در تنهایی شب هایم
همچون فانوسی درخشان
در تاریکی و هجران
و مرا سرمست از
با خود بودن کن
بتاب تو دل آرا
در شب های دل آرا
( دل آرا شرکاء )
در آن شب زیبا
تو بودی گرم و دل آرا
واژه عشق بود بر لبانت
اسم مرا داشتی بر زبانت
در آن نگاه دلبرانه
لبخند می زدی مستانه
هم مات تو شد دلم
آن هنگام که دادی
قول جاودانه
( دل آرا شرکاء )
در این لحظه
نگاهم به نگاهت گره خورد
من میشناختم این نگاه دل آرا
با من بیا
با من برقص
با من تماشا کن
با من لحظه های جاودانه را
سیر کن
آخر من عاشقم
عاشق تو
( دل آرا شرکاء )
آن شب دل آرا و عاشقانه
چه زیبا بود و لبریز از ترانه
آن دعوت زیبای تو
به شامی عاشقانه
بود بهانه ای
برای دیداری عاشقانه
در آن ثانیه های مدت صرف شام
چشمان تو بود برمن
چه تحسین برانگیز و عاشقانه
من احساس میکردم
تو را با تمام وجود
ای عشق رنگین از ترانه
( دل آرا شرکاء )