بتاب ای یار مهربان
در تنهایی شب هایم
همچون فانوسی درخشان
در تاریکی و هجران
و مرا سرمست از
با خود بودن کن
بتاب تو دل آرا
در شب های دل آرا
( دل آرا شرکاء )
در آن شب زیبا
تو بودی گرم و دل آرا
واژه عشق بود بر لبانت
اسم مرا داشتی بر زبانت
در آن نگاه دلبرانه
لبخند می زدی مستانه
هم مات تو شد دلم
آن هنگام که دادی
قول جاودانه
( دل آرا شرکاء )
امروز
لبخند دل آرای پیروزی
نقش بست بر لبانم
آن هنگام که دیدم
نگاه پر تمنای تو را
تو پَر میکشیدی
برای آن لبخند
دل آرای من
( دل آرا شرکاء )