وقتی تو اون لحظه بی تابی میکردی
وقتی که تو اون لحظه نشسته بودی
بر روی صدف جواهر نشان هستی
تو شاه نشین نشین شده بودی
در آن رویای محال هستی
تو و اون لحظه دیدار تو
مرا شاد و مسرور کرد
( دل آرا شرکاء )
تو را در رویا یا حقیقت میبینم
تو را در آن جاده بی انتها میبینم
آغوش غریب تو را
بر لب صحرا می بینم
از آن محال دل بریدم و اندیشیدم
بالهایم کجاست من بی تو میمیرم
( دل آرا شرکاء )
به مناسبت روزجهانی لغو برده داری
و روز بین المللی یادبود والغاء تجارت برده
شعر و سروده بسیار زیبا از بانو دلآرا شرکاء رو تقدیم شما خوانندگان گرامی میکنم
در دستانم بود روزنامه ای
نوشته بود در بالای صفحه
روز جهانی لغو برده داری
بود در زیر آن متن
چند عکس تأثرانگیز
با دیدن آن صحنه ها
اشکم فرو ریخت
دیدم چهره بَرده گانی
از کشورهای گوناگون
که خورده بودند فریب
و ربوده شده بودند
با زور و تهدید
گمارده بودند آنها را
در کارهای سخت و اجباری
در معدن و کارخانه
یا که گدایی و ازدواج اجباری
در دنیای مدرن امروز
چنین ظلمی جای تعجب داشت
غمگین شد دلم
به حال آن نگون بختان سیه روز
تسکین دادم دلم را
و گفتم دل آرا
شاید که فردا تمام مردم دنیا
جمع شدند یکصدا
و برکندن ریشه
ظلم و ستم را از دنیا
( دلآرا شرکاء )
2 مرداد
23-8-2020
23-7-2020
از تصنیف های بانو دل آرا
چراغ اندر راه
لغزندگی در راه
و توصیف آن ماه گرفته
و آن ستاره تنها
و آن چشمه زلال
و ماه دل آرای زیبا
( دل آرا شرکاء )
نمیدونم کدوم شعر دل آرای عزیز رو براتون بفرستم همشون زیبان
در این دیار حسرت وآه
آیی گرم و مستان کنارما
من گویم به تو ای یار دل آرا
منم آن یار دلارای تو
منم همان محبوب جان کاه تو
تو نشین در کنار یار خود
( دل آرا شرکاء )